responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 311  صفحه : 11

نفرى و كتاب المواقف



ماجراى تكان دهنده اى كه در قرن چهارم بر حسين منصور حلاج گذشت ، باعث شد كه كمابيش ديگر عارفان به نوعى‌نهانگرايى و تقيه روى بياورند و البته عظمت فاجعه نيز آن قدر بود كه نگاهها را از همه سو به طرف حلاج منعطف كرد و باعث شد در آن هياهو ، بسيارى از بزرگان تصوف آن چنان كه بودند ، ديده نشوند و عظمت آنان به چشم نيايد.
يكى از بزرگترين و اصيل ترين عارفان آن روزگار، و در عين حال متفاوت ترين آنها، محمد بن عبدالجبار النفّرى( به كسر نون و تشديد فاء) است. نفّرى شخصيت بسيار مبهمى دارد. نام و زادگاه و تاريخ درگذشت و سوانح زندگى او به درستى دانسته نيست. حاجى خليفه او را درگذشته به سال 354 ه ق دانسته. زادگاه او گويا در نزديكى كوفه يا بصره بوده است. مذهب فقهى و كلامى او را به قرينه زادگاه و بخشهايى از كتاب المواقف او تشيع دانسته اند. ابن عربى نيز چندبار در فتوحات مكيه از او نام برده است.

كتاب المواقف نثرى ناب و متفاوت و خيال انگيز و تاويل پذير دارد. اين اثر را آربرى به سال 1934 م براى اولين بار چاپ كرده و پس از آن بارها به همراه كتاب المخاطبات او به چاپ رسيده است. شخصيت و زبان متفاوت و درونمايه شگفت انگيز نوشته هاى اين عارف ديرينه در سالهاى اخير در جهان عرب به طرز غريبى شهرت يافته است . منتقدان و روشنفكرانى از قبيل ادونيس به صورت جدى مجذوب او و زبان آثارش شده اند. به گونه اى كه شهرت نفّرى در حال حاضر در ميان شاعران و منتقدان ادبى عرب بسى بيشتر از شهرت او در ميان اصحاب كلام و تصوف است.همين جناب ادونيس به افتخار نام بلند نفّرى‌مجله مشهور ادبى خود راالمواقف ناميده است.

در سالهاى اخيز برخى از جملات نفّرى دركشورهاى عربى و بين اهل فرهنگ، حكم مثل رايج را يافته و به مناسبتهاى‌مختلف در نشريات و كتابها و گفتار ها به كار مى رود، از مشهورترين سخنان نفّرى اين عبارت نغز و شگفت است : "كُلَّمَإ؛ ّّ اتَّسَعَت ِالرّؤيا ضاقَتِ العِبارَه" كه گاه به شكل "كلما اتسعت الرويه..." و".. اتسعت الفكره.." نيز روايت مى شود. مفهوم اجمالى و ساده شده اين عبارت آن است كه هرچه معنا افزون شود و ديدار ما از حقيقت گسترش يابد، زبان و عبارت به تنگنا دچار مى‌آيد.
نظير اين مضمون كمابيش در سخنان عارفان پارسى گو نيز آمده است. از جمله شيخ محمود شبسترى سروده است:
معانى هرگز اندر حرف نايد
كه بحر قلزم اندر ظرف نايد
چو ما از حرف خود در تنگناييم
چرا چيزى دگر بر او فزاييم
جالب اينجاست كه شهرت نفّرى و سخن او چند سالى است به ادبيات معاصر فارسى نيز رسيده و خواص اهل شعر به او توجه نشان مى دهند. از جمله روشنفكران ايرانى كه به نفّرى ارادتى نشان مى دهند ، بيش از همه مى توان به يدالله رويايى اشاره كرد . او رويكرد به" حجم" و انتزاع را با توجه به سخن نفّرى ، نوعى "گسترش رويا" مى شمارد كه ايجاز و ابهام و "تنگناى عبارات شعرى" را در پى خواهد داشت. او - به سان برخى منتقدان عرب - عكس قضيه بيان شده در سخن نفّرى را نيز صادق مى داند و مى نويسد:
به بيان ديگر، پرهيز از انتزاع وگريز از آبستراكسيون، زندگى زبانى و زبان‌شناختى ِقطعه شعر را (يعنى ميدان تجربه را) محدود مى‌كند. چنين چيزى مرا به ياد جمله قصار هزارساله‌اى از فرزانه بزرگ، شاعر بصره، عباس نفرى مى‌اندازد: " هر آنچه به رؤيا وسعت مى‌دهد عبارت را تنگ مى كند". روى ديگر اين سخن به ما مى‌گويد: آدم بى رؤيا پر حرف مى‌شود .
البته ترجمه رويايى از عبارت نفّرى چندان هم دقيق نيست و به برداشتى نسبتا آزاد از سخنى ژرف شباهت دارد.

2
كتاب المواقف نفّرى يك متن كهن و اصيل صوفيانه است. المواقف از هفتاد و هفت فصل با عنوان "موقف" به وجود آمده است. مواقفى جون "موقف عزّ" ، "موقف قرب" ، "موقف بحر" ، "موقف رحمانيت" ، "موقف موت" و....نفّرى در هر موقف با عبارتى شطح گونه كه بوى مكاشفه مى دهد ما را در موقفى از دريافتهاى درونى خود نگاه مى دارد و بى واسطه از زبان شاهد ازلى با ما سخن مى گويد.
ترجمه سخنان نفّرى به واسطه دشوارى انتقال مفاهيم و دريافتهايى از اين دست بسيار صعب و از لحاظ زبانى نيازمند تسلط كافى مترجم بر عبارات صوفيانه است .مترجم چنين متنى، حتى در صورت داشتن ذوق و تتبع و تسلط كافى در اين زمينه باز هم خود را در تنگناى عبارت اسير مى بيند. چگونه مى توان ناب ترين دريافتهاى يك عارف را كه از حوزه اى فراتر از حرف و صوت برخاسته ترجمه و منتقل كرد؟! از سخنان نفّرى است كه "الحرف لا يُعَبِّرُ عَن نَفسِهِ فَكَيفَ يُعَبِّرُ عَنّى؟!" يعنى : كلمه خود را بيان نتواند كرد، مرا چگونه تواند؟!
اينك ترجمه اى - هر چند شتاب زده- از بخشهايى از كتاب مواقف:

مرا گفت: تو معناى تمامت هستى هستى!
مرا گفت: اگر جز مرا ببينى، هرگزم نخواهى ديد!
مرا گفت: آنچه بيش از هر چيز ديگر كيفر مى بيند، دل است!
مرا گفت: مرا عزيزانى است كه دنيايى ندارند تا آخرتى داشته باشند!
مرا گفت: هر چه خواهى از من بخواه ، اما مرا از من مخواه!
مراگفت: سراغ مرا از كلمات مگير!
مرا گفت: معرفتى كه در آن جهل نيست ،معرفتى است كه در آن معرفت نيست!
مرا گفت: من آن دورم كه علم آن را حس نكند ، و آن نزديكم كه دانشش در نيابد!
مرا گفت : اگر كسى از تو در بارهّ من پرسيد، از او در مورد خودش بپرس؛ اگر خود را مى شناخت ، مرا به او معرفى كن، و اگر نمى شناخت مرا به او معرفى نكن كه من در [ معرفت ] خود بر او بسته ام!
مرا گفت: "انا الغنى" ، و من خداوندگار را ديدم بى بنده و بنده را ديدم بى خداوندگار؛ و مرا گفت : "انا الرئوف" و من خداوندگار را ديدم در ميان بندگان كه هر يك دست در دامان او زده بودند!
مرا گفت: تو در هر چيز ، مثل بوى جامه اى در جامه ؛ و مرا گفت: "مثل" براى تشبيه نيست ، براى بيان حقيقت است، اما تو آن را جز به تشبيه در نمى يابى!
مرا گفت: اگر تو را به ارشاد خلق سرگرم دارم، تو را از خود رانده ام!
مرا گفت: مرا چون كودك ياد كن و چون زن بخوان!
مرا گفت : علم ِ ثابت همان جهل ِ ثابت است!
مرا گفت:دليل از جنس حجاب و حجاب از جنس عِقاب است!
مرا گفت: كلمه را پس ِ پشت بيفكن و گرنه رستگار نخواهى شد!
مرا گفت: نه كلمه و نه آنچه در اوست ونه آنچه از اوست و نه آنچه برآن دلالت دارد، بر شناساندن من توانا نيست!
مرا گفت: وقتى خود را بى واژه به تو شناساندم، سنگ و گِل با تو سخن خواهند گفت!
مرا گفت : چون از حرف درگذرى به جايگاه رويت مى رسى!
مرا گفت: به گاه مرگ همان را ديدار خواهى كرد كه به گاه زندگى را ديدار كرده بودى!
مرا گفت: حجابها پنج گونه اند: حجاب اعيان و حجاب علوم و حجاب حروف و حجاب نامها و حجاب جهل!
مرا گفت: سخن ، حجاب و حجاب سخن است!
مرا گفت: واژه گردنهّ اهريمن است!
مرا گفت: دانايى آن سوى كلمات است!

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 311  صفحه : 11
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست