نام كتاب: الاصغاء الى كلام الله فى المسيحية و الاسلام
زير نظر: آندرياس بشته و عادل تئودورخورى
ناشر:المكتبة البولسية
بيروت
اين كتاب پنجمين مجموعه از مقالات و سخنرانىها در موضوع گفت و گو و همكارى ميان مسيحيت و اسلام، كه مركز آن در حريصاى لبنان قرار دارد، منتشر شده و آندرياس بشته و عادل تئودورخورى نيز بر اين پروژه نظارت داشته اند. گفت و گوى ميان مسلمانان و مسيحيان، كه محصول آن از سوى اين مركز منتشر مىشود، در سال1977 در دانشكده قديس جبرائيل آغاز شد و محور برنامه نخست آن "ايمان به خدا،آن گونه كه در انگاره سنت كلامى - اسلامى و مسيحىتجلى يافته است" بود، و اينكه انسانى كه با ديده دل خويش به اين تصوير از خدا مىنگرد، چگونه انسانى است؟ پرسش اساسى اين بود كه ماهيت انسان در مقابل حقيقت خداى واحد منزه چيست؟ به رغم تفاوت نگاه اسلامى و مسيحى، نگره اساسى مشتركى كه در هر دو ميراث وجود دارد، اين است كه انسان، شنونده سخن خداست. گوش سپردن مومن به حقيقتى كه دركش مىكند، و مسيحيان و مسلمانان- هر چند به گونههايى متفاوت- آن را ارج مىنهند و سخنى مىدانند كه خدا بدان متوجهشان كرده است، به يك اندازه، پايه و بنياد كيان مسلمانان و مسيحيان است و به مدد اين بنياد است كه مسلمان، مسلمان مىشود و مسيحى، مسيحى، و هر كدام از آن دو مكمل ديگرى مىشود. عادل تئودورخورى در مقالهاش با عنوان »مسيحيان و مسلمانان با هم در پيشگاه كلام خدا« به نقش مهم اديان در متن جوامع بشرى اشاره كرده و نوزايى اديان را مبتنى بر عرضه مجموعه اى از ارزشها و معانىدانسته است، كه به زندگى، هدف و روح مىبخشند. اديان، گوياى پرسشهاى درستى هستند كه در زندگى انسان اهميتى ويژه دارند و مجمع دوم واتيكان اين پرسشها را چنين تدوين كرده است: انسان كيست؟معنا و هدف زندگى ما كدام است؟ خير و گناه چيست؟ درد از كجا بر مىآيد و معنايش چيست؟ راه سعادت حقيقى كدام است؟ مرگ چيست و دين و حساب پس از مرگ چيست؟ آن راز متينى كه به وصف نيايد و همان نيز راز زندگى ماست كه از آن آمدهايم و بدان باز مىگرديم، چيست؟ اديان، تنها پرسشهاى درست واساسى را بازگو نمىكنند، بلكه مىكوشند تا پاسخهاى درستى براى اين پرسشهاى مركزى بيابند. مجموعهاى اديان، حقايق رهايى بخشى هستند كه با انگارههايى كه از خدا ارائه مىكنند، در كشف حقيقت هستى و زندگى و انسان مىكوشند و راه را براى رهيافتى مىگشايند و با ايجاد سازگارى ميان وظايف كنونى و آميختن وقايع گذشته با تجربه كنونى و اتخاذ تصميمى موفق براى آينده، كمك مىكنند و از آن رو كه همه اديان به مرجعى الهى و ماورائى بر مىگردند، مىتوانند نقش ناقه و مصحح در برابر انواع استبدادهاى دنيوى را ايفا كنند؛استبداد ايدئولوژىهايى كه در تعيين ابعاد اكنون، بدون توجه به جست وجوى حقيقت و آزادى مىكوشند.
اديان، پيش از هر چيز پاسخى براى پرسش از وظيفه و رفتار اخلاقى و نجات به مثابه مصالحه انسان با خويش و ديگران و مصالحه با خلق و خالق دارند.
تئودورخورى اشارت درستى دارد به اين كه اديان، در ملتها و جماعتهاى متعددى تجلى يافتهاند، و نقشى قاطع در پى ريزى شخصيت فرهنگى خود دارند؛ آن هم در جهانى كه مسابقه اى داغ ميان عقائد و نظريات مختلف در جريان است و ملتها از شخصيت خويش به شدت حراست مىكنند و نمىخواهند از تاريخ و سنت خويش گسسته شوند و روشها و نظرياتى را كه از سوى جوامع صنعتى بر آنان تحميل مىشود، بپذيرند. در اين ميان، دين و فرهنگ كه بر پايه دين شكل گرفته و رنگ آن را پذيرفته است، ريشههاى فرهنگى ملتها را تعميق مىبخشند.
نويسنده در ادامه به نقش مشترك اسلام و مسيحيت در كنترل وضع اخلاقى جهان آشوب زده كنونى اشاره مىكند و مىگويد: امروزه مسلمانان، مسيحيت را سرزنش مىكنند كه در برابر سكولاريسم عقب نشينى كرده و جامعه و دولت را بدان وانهاده است. آنان جنبش روشنگرى را كه دين را به حاشيه جامعه كشاند و تقريبا به طور كامل از عرصه سياست تبعيد كرد، ناديده مىگيرند و از اين رو معتقدند كه اسلام مىخواهد اين خلأ را پر كند. اهداف عمده سياسى اسلام امروزه اين است كه الگويى از دولت و جامعه را برپا كند، كه در مقابل روش كفر آلود كمونيسم شرقى و سكولاريسم غربى بايستد و مبنايش شريعت خدا و هدفش تحقق حقوق الهى باشد.
محمود حمدى زقزوق در مقالهاش، انسان را به وصف " شنونده كلام خدا" بازخوانى مىكند. وى به كرامتى كه قرآن كريم انسان را برخوردار از آن مىداند و از اينرو شايسته مقام خلافت مىشمارد، اشاره مىكند و لازمه خلافت را از سويىاستقلال در عمل مىداند تا بتواند از پس آنچه بر گردن او نهاده شده بر آيد و از سويى ديگر، در عين حال در دائره رهنمودهاى موكلش رفتار كند و از آموزههاى وحى الهى فراتر نرود.
زقزوق در مقاله اش به پرسشهاى زير پاسخ مىدهد:
1- آيا توجه انسان به خدا و شنيدن كلمات خدا و تن دادن به اراده او و پيروى از دستورهاى او از نفحات فضل الهى است؟
2- آيا توجه انسان به خدا و شنيدن كلمات او و تن دادن به اراده او امورى است كه در دائره آزادى انسان مىگنجد؟
3- آيا تكاليف انسانى در اين باب نقش سرنوشت سازى دارد و به چه شكل؟
وى چنين پاسخ مىدهد، كه انسان با پذيرش و پيروى از كلام خدا به ريسمان محكم و ناگسستنى چنگ مىزند و خدا او را از تاريكىها به نور مىبرد، در حالى كه كسانى را كه نمىخواهند كلام خدا را بشنوند در تاريكى فرو مىبرد. وحى الهى براى كسى كه بدان ايمان ندارد، كتابى بسته است و چيزى از اسرار را به او نمىنماياند. اگر انسان با تلاش و بهرهگيرى از همه نيروهايش در راه رسيدن به حق و پيروى از آن تلاش كند، آن حقيقت بزرگى كه قرآن از آن ياد مىكند »ذلك بأنّ الله هُوَ الحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدعُونَ مِنْ دونه هُوَ الباطل« (لقمان آيه 30) بر او آشكار خواهد شد. اما انسان چگونه به اين علم ايمانى مىرسد؟ قرآن مىگويد كه انسان مىتواند به درجه رسوخ در علم برسد. اين امر تنها به علمى كه انسان آن را فرابگيرد، منوط نيست، به معرفتى وابسته است كه بر انسان مستولى مىشود و به تعبير ديگر، معرفتى كه با ذات انسان وحدتيابد. نويسنده در ادامه به عنصر آزادى در ايمان اشاره مىكند و از عنصر بينايى كه قرآن از آن به بصائر ياد مىكند، سخن به ميان مىآورد و مىگويد: مؤمنان وقتى كلام خدا را مىشنوند آن را صرفا ارشاداتى ساده نمىپندارند، بلكه عقولشان را به كار مىاندازند و حق تلاوتش را با عمل بدان ادا مىكنند. بنابراين، ايمان اسلامى، پذيرشىكوركورانه نيست، بلكه به معنايى ميوه اعمال و معرفت ماست به اين كه بدانيم نمىتوانيم از مسسئوليت كارهايمان شانه خالى كنيم.
يورگن رولف در مقاله "گوش سپردن به كلمه او" به رابطه ميان سخن گفتن خدا و شنيدن انسان مىپرداخته و وى مىگويد: بر خلاف تصور كنونى كه كلمه را حامل معنايى مىدانند، كه يك مضمون فكرى مشخصى را مىرساند، در كتاب مقدس كلمه است از واسطهاى است كه پديده و وضع به مدد آن تحقق مىيابد. در عهد قديم از دو بعد عمل خدا سخن رفته است: يكى اين كه خدا به واسطه روح عمل مىكند و ديگرى اين كه خدا به واسطه كلمه عمل مىكند. اين دو سطح از يكديگر متمايز نيست؛ زيرا روح و كلمه، هر دو قدرت خلاق خداست، با اين تفاوت كه روح عبارت است از قدرتى كه خدا به وسيله آن همه مخلوقات را تحت حمايت مىگيرد و اساسا عمل خدا از خلال روح انجام مىشود، ولى كلمه، وصف عمل خداست، از اين حيث كه معطوف به انسان است.
گاسبرت گرسهاك در مقالهاش با عنوان »كلمه الهى و كلمه الهى شده« ابتدا به تحليل واژه كلمه مىپردازد و نتيجه مىگيرد كه پررنگترين بعد كلمه، سخن اخبارى نيست كه اطلاعاتى در اختيار ديگران قرار مىدهد، بلكه بالاترين صورت كلمه آن است كه تعبيرى از شخص به دست مىدهد. كلمه، همان كنش اوليهاى است كه به مدد آن انسان از دائره خودش خارج مىشود و شخص خويش را در برابر ديگرى نشان مىدهد. وى سپس به بخشى از نيايش اگوستين اشاره مىكند، كه مىگويد: هرگاه خواستم تو را مخاطب قرار دهم مىانديشم به اين كه چگونه ممكن است آنچه در دل من نهفته است به دل تو برسد و هر گاه كه مىكوشم به تو واصل شوم و آنچه را در دل من است در دل تو جاى دهم، از كلمه بهره مىگيرم و بدان سان خطابت مىكنم.
وى در ادامه از نگرهاى مسيحى به ويژگىهاى كلام خدا اشاره مىكند و نخستين ويژگى كلام خدا را زبان بشرى آن مىداند و اگر به زبانى جز اين بود بشر نمىتوانست به فهم آن راهى يابد. از اينرو، تمامى قوانين ساختار كلام بشرى بر كلام خدا قابل تسرى است. وى در ادامه، كلمه خدا را نشانه قدرت و سلطنت خدا مىداند تا به اين نتيجه برسد كه چنان كه در ايمان مسيحى مفروض است، خداى مطلق متعالى و منزه از عالم، تمام ذاتش را در كامهاش كه مسيح است نموده است و چيزى كم نگذاشته است. وى در پايان مقايسه اى ميان ايمان به كلام خدا در اسلام و مسيحيت ارائه مىدهد، از آن جمله اين كه، خداوند انسان را از حيث اين كه كلام خدا اساسا سامع كلام خداست و پذيرنده كلام خدا، با اطاعت و تسليم، مخاطب قرار داده است و اين در هر دو دين مشترك است و ديگر اين كه بر خلاف مسيحيت كه از خدا و انسان در اتحادى شخصى ميان خدا و انسان سخن مىگويد، اهتمام اسلام به شراكت انسان و خدا نيست، بلكه تنها به موضع انسان در برابر خدا است و اين، ناشى از تأكيد اسلام بر بعد ميان انسان و خداست. البته نويسنده مسيحى مقاله، قرآن شناس نيز هست و از اين رو، در ادامه مىگويد: شك نيست كه قرآن در كنار تأكيدى كه بر شناخت خدا دارد مىگويد: خدا كسانى را مىخواهد كه دوستشان دارد و دوستش دارند و او دوستدار مؤمنان است و از رگ گردن به انسان نزديك تر است و... با و جود اين تعبيرات كه به نظر مىرسد از نوعى رابطه دوستانه ميان خدا و انسان سخن مىگويد، مسلمانان از اين آيات، اشارتى به اشتراك انسان در حيات خدا را درك نكرده اند و بلكه بر آنند كه عنايت خدا به انسان، معطوف به احسان و اقامه جماعتى از افراد است كه در آن مردان و زنان مؤمن، دوستداران يكديگرند. در مقابل اين ديدگاه، ايمان مسيحى معتقد است كه خدا ذاتش را به تمامى در كلامش براى انسان كشف مىكند و در وضع خطاب سه طرفه حضور دارد و به انسان فرصت شركت در حياتش را مىدهد. اين كلام؛ يعنى خود خدا، در مفهوم مسيحىاش كتابى؛ مانند قرآن و حتى كتاب مقدس نيست، بلكه كلمهاى الهى است كه در مسيح، كه مفسر كلام خداست تجسم يافته است... ما در مسيح تنها كلام خدا را نمىتوانيم بشنويم، بلكه همچنين او را مىبينيم و لمس مىكنيم. از اين روست كه ما ( مسيحيان) كتاب مقدس را كلام خدا نمىدانيم، در حالى كه مسلمانان قرآن را مستقيما كلام خدا مىدانند. كتاب مقدس در نظر مسيحيان شهادتى صحيح از كلام خداست. اين كلامى كه در درجه نخست خود مسيح است. نويسنده به رغم اين تفاوتهاى اساسى معتقد است: راه براى گفت و گوى مشترك مسلمانان و مسيحيان هم چنان باز است و از اينرو، به بيانيه مجمع دوم واتيكان اشاره مىكند، كه از مسلمانان و يهوديان عميقا تقدير كرده و آنان را هم اهل نجات دانسته است.
وى در ادامه مىگويد: ايمان مبتنى بر كتاب مقدس بر پايه متمايز بودن قدرت كلام خدا، كه همه چيز به مدد آن آفريده شده است استوار است و با اين ايمان، انسان به وصف مخلوقيتش در برابر خواستههاى خداى زنده قرار مىگيرد و اگر چه ايمان مسيحى قدرت خدا را در عين حال به مثابه محبتى مىداند كه معطوف به انسان است، ولى در عين حال اين امر ثابت است، كه خدا همچنان خداست و انسان همچنان انسان است.