responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 311  صفحه : 8

چالشى پايدار در دموكراسى سازى دوگانه آمريكايى
حسنی سجاد

ايالات متحده آمريكا در اجراى رويكرد خود به خاورميانه و شمال آفريقا در چارچوب طرح خاورميانه بزرگ، در محيط عينيات فراتر از ذهنيات، با چالش‌ها و موانع عمده‌اى روبرو است. يكى از اين موانع جدى و اساسى در گسترش و ترويج دموكراسى در منطقه خاورميانه، مسأله اعراب و فلسطين است، كه ايالات متحده آمريكا برخوردهاى دوگانه‌اى را نسبت به اين مساله و بحث دموكراسى داشته است. نگاه ايالات متحده به خاورميانه، به دليل قرار داشتن منبع اصلى انرژى جهان در اين منطقه، نگاهى استراتژيك و درازمدت بوده است، لذا ايالات متحده آمريكا حاضر بوده براى كنترل اين منطقه ضرر يا سرمايه گذارى درازمدتى را قبول كند. به همين دليل با روش‌هاى مختلف به هدايت سياسى اين منطقه پرداخته است: از تغيير رژيم سياسى، اعزام نيرو، برنامه براى صلح اعراب و اسرائيل گرفته تا مقابله با نيروهاى كمونيستى؛ نظير جنبش ظفار و جنگ پيش‌دستانه عليه گروه‌هاى تروريستى. در مجموع، عملكرد و برنامه‌هاى ايالات متحده در خاورميانه نشان مى‌دهد كه تا چه حد اين منطقه با استراتژى‌هاى كلان اين دولت گره خورده است.
استقرار نيروهاى نظامى ايالات متحده و غرب در خاورميانه به بهانه ترويج دموكراسى و انجام اصلاحات سياسى از مهم‌ترين موارد مخالفت مسلمانان و اعراب خاورميانه با سياست‌هاى ايالات متحده و نيز اتخاذ نگرشى بدبينانه نسبت به آن مى‌باشد. در عين حال، بسيارى از صاحب نظران اين حضور را يكى از منابع اصلى افراطگرايى و تروريسم در منطقه مى‌دانند؛ زيرا حضور نيروهاى غربى در خاك عربستان سعودى به عنوان سرزمين وحى و قرار داشتن شهرهاى مقدس مكه و مدينه در آن، احساسات ضد آمريكايى مردمان اين منطقه را تحريك مى‌كند. با نگاهى به ظهور القاعده در دهه 1990 مشخص مى‌شود كه حضور نيروهاى آمريكايى در عربستان سعودى، مهم‌ترين دليل براى آغاز فعاليت‌هاى اين گروه به رهبرى اسامه بن لادن بوده است. بنابراين، از ديد القاعده و بخش بزرگى از جهان اسلام، ايالات متحده قدرتى اشغالگر است، كه تنها راه خارج كردن آن از منطقه، استفاده از خشونت مى‌باشد.
حمايت از رژيم صهيونيستى در قالب تلاش براى حل منازعه عربى- اسرائيلى و حل منازعه‌هاى منطقه‌اى
شايد آنچه بيش از همه در مورد آمريكا ستيزى عنوان مى‌شود، حمايت افراطى ايالات متحده از اسرائيل در مناقشه آن با اعراب باشد، كه اين احساس به خصوص در ميان جامعه فلسطينى، لبنانى و سورى نمود بيشترى دارد؛ زيرا فلسطينيان بيش از پنجاه سال است كه تحت سلطه و اشغال رژيم صهيونيستى قرار داشته و اين احساس را پيدا كرده‌اند، كه بيشتر كشورها و در رأس آنها ايالات متحده نسبت به بدبختى آنان بى توجه هستند. احساس مردمان لبنان و سوريه نيز به همين صورت است. لبنان سال‌ها تحت اشغال اين رژيم بود و پس از آن نيز چندين جنگ بزرگ تحميلى از سوى اسرائيل را تجربه كرده است. سورى‌ها نيز هنوز نتوانسته‌اند بلندى‌هاى جولان را از اشغال رژيم صهيونيستى خارج كنند. البته ما اين احساسات را تنها در سرزمين‌هاى فلسطينى، لبنانى يا سورى مشاهده نمى‌كنيم، بلكه ظلم وارده بر فلسطينيان، احساسات ضد آمريكايى و ضد اسرائيلى فراوانى را در سرتاسر خاورميانه موجب شده است. طبق نظر سنجى‌هاى صورت گرفته از سوى دانشگاه مريلند در سال 2001، حدود60 درصد از مردم چهار كشور عربى كويت، عربستان سعودى، امارات عربى متحده و لبنان، مشكل فلسطين را مهم‌ترين مشكل و مسأله براى خود مى‌دانستند. اين رقم در ميان مصرى‌ها به 79 درصد نيز مى‌رسيد.(1) هم‌چنين نظر سنجى صورت گرفته از سوى دانشگاه بيرزيت در سال 2001، نشان مى‌داد كه 90 درصد از فلسطينيان، حمايت ايالات متحده از اسرائيل را عامل بسيار مهمى در شكل گيرى روابط خصمانه ميان ايالات متحده و مردم كشورهاى عربى مى‌دانستند و 88 درصد نيز بيان داشتند، كه آمريكا با اسلام دشمنى دارد.
بسيارى از اعراب و مسلمانان نسبت به عزم ايالات متحده براى رسيدن به راه حلى براى خاتمه دادن به مناقشه عربى-اسرائيلى ترديد دارند، به ويژه فلسطينى‌ها معتقدند كه ايالات متحده از توان كافى براى مجبور ساختن رژيم صهيونيستى جهت دست كشيدن از شهرك سازى و خروج از سرزمين‌هاى اشغالى برخوردار است، ولى چنين كارى را انجام نمى‌دهد. بسيارى از اعراب نيز معتقدند كه هدف اصلى اشغالگرى آمريكا در عراق، افزايش امنيت اسرائيل و تأمين سوخت و انرژى ايالات متحده است. بنابراين، در طول پنجاه سال گذشته، آمريكا همواره در درگيرى‌هاى اسرائيل و فلسطينى‌ها و اعراب، در كنار اسرائيل بوده و به جز جنگ در صحراى سينا در سال 1956، هرگز اين رژيم را براى خروج از اراضى اعراب تحت فشار قرار نداده است. به علاوه، آمريكا بارها از حق وتو براى ناكام گذاردن هر قطعنامه‌اى در شوراى امنيت، كه اعمال رژيم صهيونيستى را در به كارگيرى گسترده زور براى سركوب فلسطينى‌ها محكوم مى‌كند، استفاده كرده است.
اسرائيل بزرگ‌ترين دريافت كننده كمك‌هاى اقتصادى از آمريكا است، به طورى كه يك پنجم از مجموع كمك‌هاى خارجى آمريكا را دريافت مى‌كند.(2) همراهى آمريكا در فروش جنگ افزار به اسرائيل نيز به عنوان نوعى كمك به اين رژيم قلمداد مى‌شود، كه آنها را قادر مى‌سازد تا برترى نظامى خود را بر كشورهاى عربى حفظ كنند.
هم‌چنين آمريكا معيارهاى دوگانه‌اى را درباره فعاليت‌هاى هسته‌اى اسرائيل و ديگر كشورهاى خاورميانه به كار گيرد؛ چرا كه آمريكا هرگز توانايى نظامى هسته‌اى اسرائيل را در دايره بازرسى سازمان ملل قرار نداده و مجازاتى را براى برنامه‌هاى سلاح‌هاى غير متعارف اسرائيل اعمال نكرده، در حالى كه كشورهاى ديگر منطقه را در چنين مواردى تحت فشار قرار مى‌دهد، كه از جمله آنها مى‌توان به فعاليت‌هاى صلح‌آميز جمهورى اسلامى ايران اشاره كرد.
در كل بايد گفت، كه غرب و بويژه آمريكا، اسرائيل را خلق كرده‌اند و اسرائيل نيز تنها متحد راهبردى قابل اعتماد آنها عليه بلوك كمونيسم در طول جنگ سرد بوده و اكنون نيز پايگاهى براى كنترل منطقه خاورميانه به شمار مى‌رود.

فلسطين و طرح خاورميانه بزرگ
از زمان تأسيس اسرائيل در سال (1948) تاكنون، سياست خاورميانه‌اى آمريكا، همواره بر حمايت از اسرائيل و سرزمين‌هاى اشغالى به عنوان موطن يهوديان و صهيونيست‌ها بوده است. در ابتدا حمايت آمريكا از تاسيس اسرائيل و سپس با عضويت اسرائيل در سازمان ملل، زمينه‌هاى گرايش اعراب به سمت شوروى فراهم گرديد و پس از آن سياست خاورميانه‌اى رؤساى جمهور آمريكا متأثر از نظام دو قطبى حاكم بر عرصه روابط بين الملل و آغاز و ادامه جنگ سرد بر استمرار حمايت از اسرائيل تأكيد داشت. با پايان جنگ سرد و فروپاشى شوروى، شرايط براى زمام‌دارى بلامنازع آمريكا فراهم گرديد. لذا آمريكا بر اساس ملاحظات استراتژيك خود، براى منطقه خاورميانه امتياز ويژه‌اى قائل شد و بقاء امنيت، رفاه و برترى اسرائيل را در اولويت قرار داد. بر همين اساس، حل درگيرى و اختلاف ديرينه طرفين مناقشه را از طريق اعمال سازش بر اعراب دنبال نمود، كه در دوره بوش پدر و كلينتون نتيجه‌اى جز شعله‌ور شدن سرزمين‌هاى فلسطينى در بر نداشت. ولى با روى كار آمدن بوش پسر، دولت آمريكا چنين وانمود كرد كه توجه ويژه‌اى به خاورميانه و مسائل آن نداشته و كارى به دخالت فعال در زمينه منازعات اسرائيل و فلسطينيان ندارد، اما با وقوع حادثه يازده سپتامبر، دولت بوش كه دست كم بخشى از اين حمله تروريستى را به دليل استمرار اين منازعات تلقى مى‌نمود، در كوشش جهت اجتناب از تكرار حملاتى مشابه، در مناسبات طرفين دخالت نمود، كه اين به مسأله عنوان نقطه عطفى در مناسبات حزب حاكم جمهورى خواه آمريكا با دولت اسرائيل تلقى شده است.
در واقع، استنباط آمريكا از تهديد تروريسم و ريشه يابى آن در خاورميانه اين امكان را فرا روى سياست خاورميانه‌اى بوش قرار داد تا متأثر از تلاش صهيونيست‌ها، شيوه‌هاى جهادى مبارزان فلسطينى را به مثابه عمليات‌هاى تروريستى تلقى نموده و به بهانه مبارزه جهانى با تروريسم بار ديگر از اسرائيل و سياست‌هاى سركوبگرايانه آن حمايت كند. جرج بوش چند روز قبل از سخنرانى خود در 24 ژوئن 2002 اعلام كرد، كه هيچ كس به دولت فلسطين اعتماد ندارد و نخستين شرط لازم در ايجاد اعتماد به دولت فلسطين، تلاش اين دولت براى متقاعد ساختن طرف اسرائيلى‌نسبت به اين موضوع است، كه تشكيلات خودگردان، شريك اسرائيل در مذاكرات صلح محسوب مى‌شود. بوش در همين سخنرانى و در يك موضع‌گيرى مداخله‌گرايانه، آشكارا از فلسطين درخواست كرد كه رهبران جديدى انتخاب كنند كه ضمن مبارزه با تروريسم به اصلاحات اساسى پايبند باشند تا امكان تأسيس دولت فلسطينى‌تا سال 2005 فراهم شود. وى هم‌چنين افزود: براى استقرار صلح، دولت‌هاى عربى بايد سطح روابط ديپلماتيك خود را با اسرائيل عادى سازند و در راستاى ارتقاى روابط گام بردارند. وى در پايان متعهد شد كه در صورت ظهور مؤسسات و رهبرى جديد فلسطينى و ايجاد امنيت براى اسرائيل، كشور مستقل فلسطينى تا سه سال آينده تشكيل خواهد شد. يك سال پس از سخنرانى 24 ژوئن 2002، جرج بوش به عنوان طراح و مجرى اصلى براى تدوين"طرح نقشه راه آمريكا" اعلام نمود، كه اين طرح در 30 آوريل 2003 به صورت رسمى به مقامات فلسطينى و اسرائيلى ابلاغ شد.(3)
طرح نقشه راه (Road Map ) در سه قسمت پيش بينى شده بود: 1- در بخش اول بر توقيف سريع خشونت بين دو طرف و بازگشت زندگى فلسطينى‌ها به حالت طبيعى قبل از انتفاضه و بازسازى نهادهاى حكومت خودگردان تأكيد شده بود. از لحاظ مقطع زمانى، اجراى آن از زمان امضاء تا ژوئن 2003 در نظر گرفته شده بود؛ 2- تلاش براى ايجاد دولت موقت و مستقل فلسطين، كه رهبر اين دولت مستقل بايد به صورت قاطع خشونت را از بين ببرد. مقطع زمانى آن از ژوئن تا دسامبر 2003 پيش بينى شده بود؛ 3- در بخش سوم به امضاء توافق نامه رسمى بين فلسطين و اسرائيل و خاتمه كامل درگيرى‌ها و منازعات تأكيد شده است. مقطع زمانى آن از آغاز سال 2004 تا آخر 2005 پيش بينى شده بود.(4)
البته در رابطه با طرح نهايى بايد گفت كه اسرائيل آن را به عنوان يك گزينه مد نظر قرار داد و تمايل چندانى به حل مسئله از اين طريق نداشت و آمريكايى‌ها هم پياده كردن اين طرح و اجراى آنرا با روند دموكراسى سازى پيوند مى‌دادند، به طورى كه بوش مى‌گفت: تنها راه حمايت و حفظ صلح در فلسطين برقرارى و رعايت دموكراسى و ترويج آن در خاورميانه است.(5) اين برنامه‌ها در حالى مطرح مى‌شد كه كشورهاى عربى منطقه، نگرشى معكوس داشتند. آنان معتقد بودند كه دولت‌مردان آمريكا در حل اين مسئله صداقت ندارند. و تنها راه رسيدن به دموكراسى و ترويج آن در منطقه حل مسئله فلسطين و اسرائيل است كه مى‌تواند روند مثبتى را طى كند و اين حكومت‌ها ايجاد بستر لازم براى دموكراسى سازى و آزادى در منطقه را راه حل فرايند صلح مى‌دانستند.

الگوى مشاركت حاشيه‌اى يا تبعى جرج بوش
جرج بوش چهل و سومين رئيس جمهور آمريكا، هم‌چون كلينتون، هشت سال در كاخ سفيد حضور داشت. وى در نخستين سال حكومتش با وقايع تروريستى يازده سپتامبر 2001 در نيويورك مواجه شد. اين واقعه سران نومحافظه كار حاكم بر آمريكا را بر آن داشت تا از آن به عنوان يك مبنا براى پايه ريزى سياست‌هاى جديدى در نظام بين‌الملل بهره‌بردارى نمايند. از همين‌رو، جنگ با تروريسم و حمله به افغانستان و سپس عراق در دستور كار آنان قرار گرفت. به دنبال اسقرار كرزاى در افغانستان و سقوط صدام در عراق، بوش در ژوئن 2003 در نشست عقبه اردن، طرح نقشه راه را مطرح كرد، اما اين طرح با اصلاحات چهارده گانه شارون نخست وزير رژيم صهيونيستى مواجه شد. اقدامات خشونت طلبانه شارون عليه فلسطينى‌ها و محاصره عرفات از يك سو و طولانى شدن حضور آمريكايى‌ها در عراق و افغانستان به موازات اعمال تهديدها عليه ايران و سوريه، موجب شد تا طرح نقشه راه عملا از اولويت‌هاى بوش خارج شده و نظارت آمريكايى‌ها در روند بحران فلسطين به حداقل ممكن برسد.
دولت بوش با مشاهده آثار بحران فلسطين بر ديگر كانون‌هاى بحرانى (افغانستان، عراق، لبنان) تلاش كرد تا در يك سال پايانى خود، روند صلح را با حركتى جديد مواجه كند، كه در اين راستا كنفرانس آناپوليس در 27 نوامبر 2007 برگزار شد و بوش متعهد گرديد تا در يك سال باقى مانده از دوران حكومت خويش مذاكرات صلح را به نتيجه رسانده و دولت فلسطينى تشكيل شود. اما اين تعهد از پيش نيز، غير منطقى جلوه مى‌نمود. به عبارت ديگر، بوش با هدف جلب مشاركت اعراب و جهان اسلام در بحران‌هاى افغانستان و عراق و تلاش‌هايش براى انزواى ايران، سعى كرد تا به صورت حاشيه‌اى در روند بحران فلسطين نيز دخالت داشته باشد، كه به اختصار مى‌توان رفتار دولت بوش در قبال بحران فلسطين را اين گونه توضيح داد، كه دولت بوش تلاش كرد تا با ايجاد سيستمى به نام كميته چهارجانبه (آمريكا، سازمان ملل، اتحاديه اروپا و روسيه) در صدد تحقق طرح نقشه راه برآيد،اما بر اثر اولويت يافتن بحران‌هاى عراق و افغانستان و ايجاد فاصله ميان دولت بوش با جهان اسلام و عرب، روند صلح در طى دوران زمام‌دارى نومحافظه‌كاران، نه تنها پيشرفتى به همراه نداشت، بلكه با توسعه شهرك‌هاى صهيونيستى در كرانه باخترى و تداوم سياست‌هاى خشن اسرائيلى‌ها عليه فلسطينى‌ها، عملا موانعى جديد را فراروى روند مذاكرات (در مقايسه با ابتداى دوران بوش) قرار داد.(6)
ادامه درگيرى‌ها بين اسرائيل و فلسطين طى دهه‌هاى گذشته، فضاى بى‌اعتمادى شديدى را به وجود آورده و افكار عمومى جهان عرب و مسلمانان را نسبت به اين مسائل بسيار حساس كرده است، به گونه‌اى كه عموما نسبت به اين گونه طرح‌ها، بدبينى فزاينده اى وجود دارد و آن را يك فضاى روانى براى تداوم بقاء و امنيت اسرائيل قلمداد مى‌كنند. در مورد اين مسئله، كه ابتدا منازعه اعراب و اسرائيل و روند صلح خاورميانه بايد حل و فصل شود و يا اين‌كه موضوع فلسطين در درون روند اجرايى طرح خاورميانه بزرگ به مرحله نهايى خواهد رسيد، ابهام بسيارى وجود دارد. آمريكا نه تنها بر اين مسئله تاكيد مى‌كند، كه منازعه اعراب و اسرائيل نبايد مانع از اجراى اصلاحات در منطقه خاورميانه شود، بلكه معتقد است كه با اشاعه ليبراليسم، دموكراسى و انجام اصلاحات در منطقه خاورميانه، منازعه اعراب و فلسطين تحت تاثير اين اصلاحات حل خواهد شد، كه در همين رابطه، استيفن‌هاردلى و اليوت آبرامز از شوراى امنيت ملى، مارك گروسمن و ويليام برنز از وزارت امور خارجه آمريكا، معتقدند: "اصلاحات آمريكايى در خاورميانه بزرگ نمى‌تواند تا ابد منتظر حل و فصل مناقشه اسرائيل-فلسطين باقى بماند. با اين مناقشه يا بدون آن اصلاحات بايد اجرا شود".(7)
اما از ديد اروپاييان و اعراب تا زمانى كه راه حل نهايى براى اين مساله اتخاذ و اجرا نشود، اهدافى مانند دموكراتيزه شدن و آزادسازى، همكارى اقتصادى منطقه‌اى و ايجاد منطقه آزاد تجارى تحقق نخواهد يافت. از نظر اتحاديه اروپا، حل منازعه اعراب و اسرائيل به احتمال زياد به گسترش ارزش‌هاى دموكراتيك، مشروعيت زدايى از اقتدارگرايى و كاهش جريان‌هاى راديكاليسم خواهد انجاميد. اروپاييان از آمريكا مى‌خواهند، كه پيش از اصلاحات، حل نزاع اعراب و اسرائيل را در اولويت قرار دهند، كه خاوير سولانا مسئول سابق سياست خارجه اروپا در اين زمينه اعلام كرد: " بدون پيشرفت در روند صلح خاورميانه، تحقق اصلاحات در جهان عرب مشكل خواهد بود. روند صلح خاورميانه بايد پيوسته در مركز هر طرحى باشد. هرگونه تفكرى درباره اصلاحات در كشورهاى خاورميانه بايد هم‌سو با اولويت دادن به روند صلح خاورميانه باشد، در غير اين صورت دستيابى به موفقيت مشكل خواهد بود".(8) بنابراين، اولويت حل نزاع اعراب و اسرائيل قبل از اصلاحات در كشورهاى مورد نظر، از سياست‌هاى راهبردى-امنيتى اتحاديه اروپا است.
در واقع، يكى از اهداف ايالات متحده در طرح خاورميانه بزرگ، پيشبرد فرايند صلح خاورميانه است، زيرا آمريكا مى‌داند كه كليد دموكراسى در منطقه، حل مناقشه اسرائيل و فلسطين است و بدون حل اين مناقشه، تمام طرح‌هاى آمريكا در منطقه محكوم به شكست است. چيزى كه براى نخستين بار در تاريخ ديپلماسى آمريكا نسبت به خاورميانه در سال 1975 و توسط يكى از مقامات وزارت خارجه آمريكا اعلام شد، اين بود كه مناقشات خاورميانه بدون حل مشكل فلسطين خاتمه نخواهد يافت و آمريكا ناچار است واقعيت وجودى مسئله فلسطين را به عنوان هسته اصلى و كانون درگيرى‌هاى اعراب و اسرائيل بپذيرد. بنابراين، آمريكا به اين نتيجه رسيده است كه رمز موفقيت اين كشور در تحقق استراتژى خاورميانه بزرگ، برقرارى صلح ميان فلسطين و اسرائيل و سپس با ساير كشورهاى عرب منطقه است.(9) آمريكا هيچ‌گاه به مساله فلسطين بدون درنظر گرفتن منافع خود و تامين امنيت اسرائيل نپرداخته است. اين سياست در دوران همه رياست جمهورى‌هاى آمريكا وجود داشته است. در جديدترين آنها برخورد باراك اوباما با طرح شناسايى فلسطين بوده است. وى بدون حمايت از تصميم فلسطين براى به رأى گذاشتن شناسايى كشور مستقل فلسطين در مرزهاى 1967 در مجمع عمومى سازمان ملل متحد گفت: هر طرح صلحى بايد نگرانى‌ها و دغدغه‌هاى امنيتى اسرائيل را در نظر بگيرد، تعهد ما به امنيت اسرائيل، قابل مذاكره نيست. بنابراين، پر واضح است، كه منافع آمريكا بر دموكراسى و يا هر موضوع ديگرى برترى دارد و در راه دستيابى به منافع خود از هيچ‌چيزى دريغ نخواهد كرد، چنانچه به احتمال زياد در موضوع شناسايى فلسطين از حق وتوى خود در شوراى امنيت استفاده خواهد كرد. در نتيجه بايد گفت: تا زمانى كه اين منازعه ميان فلسطينى‌ها و اسرائيل وجود داشته باشد، آمريكا در راه رسيدن به مطامع خود با چالش‌هاى جدى روبرو خواهد شد.

منابع
1- u.s . " Department of Defense، Active Duty Military Personnel Strengths "by Regional Area and by country، December20 04
,http :/ /pd .siadapp.dmdc.osd.mi/personnel/mIlITARY/history/hst 1204
2- Hazhir Teimorian ،Arab opinion on u.s " . " -led Attac، the world Today ، September 262002 .
3- نقشه راه، طرحى براى صلح بر اساس كشور فلسطين-اسرائيل، بيانيه دفتر سخنگوى وزارت امور خارجه واشنگتن دى سى 30 آوريل 2003، فصلنامه مطالعات خاورميانه( بهار82)، شماره اول، ص ص 12-3.
4- امير محمد حاجى يوسفى، "طرح نقشه راه و معضل تاريخى فلسطين"، فصلنامه مطالعات خاورميانه، سال ششم، ضميمه شماره 2، تابستان82، ص ص 100-99.
5- برنامه بوش براى دموكراسى در منطقه، روزنامه شرق، 17/8/1387.
6- فصلنامه مطالعات فلسطين (معاونت اطلاع رسانى)، شماره سوم، پاييز1387
7- كوروش فخر طاولى، خاورميانه بزرگ كابوس اعراب، روزنامه شرق،10/2/1383.
8- حسن حجازى، اهداف و نتايج طرح آمريكايى خاورميانه بزرگ، گزيده تحولات جهان ( تهران: انتشارات ابرار معاصر تهران1383)، ص 27.
www.zamaneh.info/articles/555.htm//:http .9.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 311  صفحه : 8
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست