انقلاب اسلامى و جنبشهاى سياسى ، اجتماعى تركيه
نوروزی رسول
مقدمه
جنبشهاى اجتماعى، عموما از نحوه تعامل ميان مردم و دولتها شكل مىگيرند؛ يعنى از يك سو، به دليل بعد اجتماعى و سياسى خود، از سياستهاى دولت متأثر هستند و از سوى ديگر، به دليل بعد فرهنگى و مذهبى، در ارتباط با توده مردم قرار دارند. در شرايطى خاص، جنبشهاى اجتماعى، تحت فشار دولت و على رغم وجود حمايتهاى مردمى، جايگاه ميانى خود را از دست مىدهند، و اين زمانى است كه ميزان دمكراسى در نظام پايين باشد؛ اما زمانىكه دمكراسى در حد بالايى باشد، جنبشها مىتوانند، با جذب حمايتهاى مردمى حتى تا سطح دولت هم پيش بروند(پوربناب، 1379:).
بنابراين جنبشها، نهضتهاى سياسى اجتماعى وشبه نظامىاند كه مقولهاى ميان دولت و ملت تلقى مىشوند كه به صورت مستقيم و غير مستقيم، كم يا زياد، در شكلهاى زير، از امواج انقلاب اسلامىايران متاثر شدند: 1) تاسيس؛ 2) توسعه؛ 3) تحكيم؛ 4) تضعيف؛ 5)تجزيه؛ 6) تلاش؛ 7) تبديل؛ 8) تنافر (حشمت زاده، 1379: 84-85). يعنى بسيارى جنبشهايى كه در داخل ايران، به عنوان جنبشهايى به شمار مىرفتد كه در اردوگاه اسلامگرايان انقلابى جايى نداشتند، تضعيف و در نهايت تجزيه شدند، مانند جنبشهاى ملىگرا، ليبرال، و ماركسيست؛ اما در مقابل جنبشهاى اسلامگرا و اصولگرا با سرعت تمام رشد كردند و جنبشهاى جديدىتاسيس شدند و جنبشهاى نيز قديمىتر تقويت شدند. اين مسئله در خارج از مرزها نيز نمود عينى يافت؛ يعنى در كشورهايى كه انقلاب اسلامى بر آنها تاثير نهاد، جنبشهاى اجتماعى موجود، كم و بيش، به سرنوشت جنبشهاىداخلى ايران دچار شدند؛ براى مثال حزب الله لبنان را مىتوان جنبشى دانست كه به صورت مستقيم، و تحت تاثيرانقلاب اسلامى و با الگوبردارى كامل از ايران تاسيس شده است(حشمت زاده، 1379: 84-85)
بنابراين به صورت خلاصه مىتوان گفت كه "اسلام سياسى" محصول انقلاب اسلامى است و انقلاب اسلامى موجب شد كه جنبشهاى اسلامى، از حالت بالقوه به بالفعل درآيند و به مرحله عينى برسند (خرمشاد، 1389: 15). سلسله تحولاتى كه در ايران رخ مىداد، افزون بر تغييرات بنيادين در نظام سياسى و جامعه ايران فراسوى مرزها نيز حركت مىكرد و بقاى خود را در گسترش ايدئولوژى در ابعاد جهانى مىديد. به اعتراف دوستان و دشمنان، مخالفان و موافقان انقلاب، بيشترين تأثير اين انقلاب در جهان اسلام و عرب مشهود است. در بخشى از اين منطقه، انقلاب منبع الهام و تحرك بوده و براى برخى ديگر، انقلاب اسلامى ايران و امواج حاصل از آن، منبع تهديد جدى براى ثبات. (محمدى، 1386).
در كشور تركيه، به دليل وجود نحلهها و فرقههاى مختلف، جنبشهاى اسلامى از جايگاه ويژهاى برخوردارند؛ يعنى بافت اجتماعى و فرهنگى كشور تركيه بهگونهاى است كه زمينه مساعدى را براى فعاليت جنبشهاى اجتماعىمهيا مىسازد(زارع، 1379)، در سطح جنبشها، دو جنبش اسلامى مختلف فكرى و قومى را مىتوان در تركيه تشخيص داد؛ نخست جنبش اسلامى كه از جنبشهاى اسلامى خاورميانه به شمار مىرود و ديگرى جنبش اسلامى قوميِ كردي، كه انقلاب اسلامى، از جمله مهمترين عوامل تشديد و تقويت كننده جنبشهاي ناسيوناليستي كردى در تركيه گرديد؛ به عبارت ديگر، اين دو جنبش از انقلاب اسلامى تاثيرى مثبت پذيرفتند و به سمت تحكيم و توسعه حركت كردند. انقلاب اسلامى به دليل ماهيت اسلامگرايى سياسى خود، در داخل با جنبشهاى ماركسيستى، كمونيستى و سوسياليستى مخالف بوده و موجب تضعيف، تجزيه و انحلال آنها شد، اين مسئله در بازتابهاى آن نيز مشهود است. در كشور تركيه جنبشهاى متصل به جهان كمونيسم، به سمت اضمحلال حركت كردند، زيرا در فضايى قرار گرفتند كه جنبشهاى اسلامگرا قدرتمند شدند و در تقابل با آنها، تاب مقاومت نداشتند؛ اگر چه انقلاب اسلامى علتِ تامه تضعيف و تجزيه جنبشهاى ماركسيستى تركيه نبوده است؛ اما به عنوان جزءالعله، نقشى موثر را ايفا كرده است. در مورد ساير علل نيز مىتوان به فروپاشى اتحاد جماهير شوروى و نيز افزايش تحرك جنبشهاى سياسى اجتماعى غربگرا اشاره كرد.
1. انقلاب اسلامى و جنبشهاى اسلامگراى تركيه
انقلاب اسلامى توانست، روحيه اسلامخواهى سياسى را در ميان جنبشهاى اسلامى تركيه احيا كند. به اين ترتيب كه انقلاب اسلامى اين اعتماد به نفس را در جنبشهاى اجتماعى اسلامگرا براى ورود به عرصه سياسى تركيه ايجاد كرد (پوربناب، 1379). توجه اين جنبشها به متفكرانى چون دكتر شريعتى، مرتضى مطهرى، و نيز تاثيرات آثار امام خمينى(ره)، همچون ولايت فقيه، چرخشى در مسير اين جنبشها ايجاد كرد. مهمترين دليل گسترش قرائت شريعتى در ميان جنبشهاى اسلامگرا، قرائتى از اسلام بود كه توسط وى ارائه مىشد. شريعتى قرائتى از اسلام ارائه مىداد كه با فراگفتمان مدرنيته در ارتباط بود و به همين دليل بيشتر مخاطبان وى را جوانان تحصيل كرده و نيز روشنفكران شهرنشين شدهاى كه آموزش غربى ديده بودند، تشكيل مىدادند و از آنجايى كه تركيه نيز در برخورد با مدرنيته، وضعيتى شبيه ايران داشت، افكار شريعتى توانست، گروههاى مزبور را جذب خود كند (پوربناب، 1379).
از سوى ديگر، تاثير انقلاب اسلامى بر جنبشهاى اسلامى تركيه، در دهه 80م را مىتوان به بهترين وجه در فعاليتهاى فكرى و انتشاراتى روشنفكران آنها جستوجو كرد. افزون بر نشريات پراكندهاى كه توسط گروههاى متعددِ كوچك، در دفاع از انقلاب اسلامى چاپ مىشد، گروه انتشاراتى "گيريشم" نيز در اكتبر 1985 مجله گيريشم را در استانبول منتشر كرد. اين جنبش روشنفكرى، بعدها تاثير مهمى از خود برجاى گذاشت. نويسندگان و ناشران آن، عميقاً تحت تاثير آثار شريعتى بودند؛ ولى تا اندازهاى هم به افكار "مودودى" علاقه نشان مىدادند. نگاه مثبت اين گروه به جمهورى اسلامى نشان دهنده اهميت جمهورى اسلامى، براى آنها بود، زيرا جمهورى اسلامى را نوزاد ارزشمند وعدههاى بزرگ اسلام مىدانستند و معتقد بودند كه بايد به شدت از آن مراقبت كرد. افزون بر آن، اين گروه معتقد بودند كه انقلاب ايران، انقلابى شيعى است و امكان اجراى آن در ميان مردم سنى مذهب تركيه كه آرمانش رهبرى جهان اسلام است، وجود ندارد. اين نگاه موجب ايجاد چرخش اساسى در نگرش اين گروه به انقلاب شد. آنها اگرچه از انقلاب روى برنگرداندند؛ ليكن متقاعد شدند كه وقوع انقلابى شبيه ايران در تركيه ناممكن است، از اينرو به شيوه تبليغى روشنفكرى از طريق مجلات و سمينارها روى آوردند (پوربناب، 1379)؛ به عبارت ديگر، اسلامگرايان تركيه نظير اسلامگرايان مالزى و ساير كشورهايى كه انقلاب اسلامى را الگوى خود قرار داده بودند، به اين نتيجه رسيدند كه انقلاب ايران، مخصوص بافت سياسى اجتماعى خاص ايران بود و امكان اجراى كامل آن وجود ندارد، زيرا در تركيه، قدرت نظاميان لائيك و نيز مخالفان انقلاب، در سطح تودهها و ساير جنبشها و نهادها، اجراى انقلابى نظير انقلاب ايران را غير ممكن مىساخت؛ اما آنچه در اين نوع اقتباسها از انقلاب ايران صورت مىگرفت، محتواى اسلامِ سياسى انقلاب اسلامى بوده است كه همين امر را مىتوان از مهمترين بازتابهاى انقلاب اسلامى دانست.
از جمله مسائل ديگرى كه مىتواند، بر تقويت روحيه اسلامخواهى جنبشهاى اسلامگراى تركيه دلالت كند، تغيير در نگاه اين جنبشها به مسئله فلسطين است. اين قضيه را اسلامگرايان عملا در راهپيمايىهاىروز قدس به نمايش گذاشتهاند. بازتاب لائيكها در مسئله مواضع جمهورى اسلامى در قبال فلسطين اشغالى نيز جالب توجه است؛ هرگاه ايران سياستى عليه اسرائيل در پيش مىگرفت كه باعث تقويتِ روحيه اسلامگرايان مىشد، لائيكها تلاش مىكردند، با تضعيف جايگاه جمهورى اسلامى نزد افكار عمومى تركيه، از تاثيرات مواضع ايران بكاهند.(2) بنابراين تقابل لائيكها با ايران، نشان جايگاه ايران در ميان اسلامگرايان ترك مىدهد(زارع، 1383: ص 309).
از سويى ديگر، زمامداران ترك، براى مهار اسلامگرايى در تركيه، مقدمات فعاليت ساير نحلههاى اسلامگرا را فراهم كردند. از جمله اين نحلهها جريان وهابيت بود كه توسط عربستان سعودى در تركيه مديريت مىشد. وهابيت پس از پيروزى انقلاب اسلامى، به منظور كنترل اين انقلاب، فعاليتهاى وسيعى را در سراسر جهان اسلام آغاز كرد. حضور وهابيت در مركز جهان اسلام و نيز بهرهمندى از موقعيت اقتصادى مناسب، امكان تحرك تبليغاتى وسيعى را براى وهابيت فراهم آورده است. نزاع ميان تشيع و اهل سنت ايران و تركيه را مىتوان، پاشنه آشيل سعودىها براى كنترل اسلامگرايىتركيه به شمار آورد. صبرى سيارى دراين باره مىنويسد:
نتيجه مهم ديگر انقلاب ايران در تركيه كه از موضوعات پيچيده تر است، كمك مالى عربستان سعودى به حركت اسلامى كارگران ترك در تركيه و اروپاست. انقلاب ايران و نيرو گرفتن بينادگرايى شيعه در خاورميانه، عربستان سعودىرا به تشديد فعاليتهاى خود براى گسترش مذهب تسنن واداشت (سيارى، 1376: 68-69).
براين اساس مىتوان گفت كه با وقوع انقلاب اسلامى در ايران، جنبشهاى سياسى اجتماعى اسلامگراى تركيه، از انقلاب ايران تاثير پذيرفتند. جنبشهايى كه موافق انقلاب بودند، از سوى لائيكها در تنگنا قرار گرفتند و جنبشهاى مخالف انقلاب و ساير جنبشها، به منظور مقابله با انقلاب اسلامى تقويت شدند.
2. انقلاب اسلامى و جنبشهاى چپگرا
با وقوع انقلاب اسلامى در ايران، از جذابيت ايدئولوژىهاى ماركسيستى در جهان اسلام كاسته شد. انزواىايدئولوژىها، جنبشها واحزاب سوسياليستى، از ديگر تاثيرات و نمادهاى بازتاب انقلاب اسلامى در كشورهاى مسلمان قلمداد مىشود(حشمتزاده، 1385: 169). پس از وقوع انقلاب اسلامى، شاهد به حاشيه رانده شدن تفكرات كمونيستى و ماركسيستى در كشور تركيه هستيم؛ اگر چه به حاشيه رفتن اين جنبشها تا اندازهاى، معلول فروپاشى شوروى است؛ اما رشد تفكرات اسلامى در اين كشور كه با وقوع انقلاب اسلامى در ايران افزايش يافت، فرايند تضعيف اين افكار را تسريع كرد.
از سوى ديگر، از آنجاى كه ايدئولوژى بنيادگرايى اسلامى، به نوعى افكار ماركسيستى را در خود جاى داده بود و به همان آرمانهايى اشاره مىكرد كه ماركسيستها در ابعاد الحادى و مادىگرايانه، در جستجوى آن بودند، از اينرو موجب ورود بسيارى چپگرايان به جنبشهاى اسلامى گرديد. همچنين جنبشهاى چپگرا، بهطور كل در تركيه، همچون ايران از آزادى عمل كافى برخوردار نبوده (پوربناب، 1379) و عموما با جنبشهاى ديگر، همچون اسلامگرايان و غرب گرايان(ليبرال) در تعارض بودهاند. وقوع تحركات انقلابى در ايران و شدت يافتن تحركات اسلامخواهانه در تركيه، بر رشد اسلامگرايى در اين كشور افزود و نزاع ميان اين جنبشها را نيز شدت بخشيد. اسلامگرايان تركيه، با الهام از شيوههاى ايران در مبارزه با ماركسيستها و نيز فعاليتهاى دكتر شريعتى، توانستند بسيارى چپگرايان تركيه يا التقاطىها را در جنبشهاى اسلامگرا جذب كنند. كردهاى علوى تركيه كه عمدتا به سمت نحلههاى سوسياليستىتمايل داشتند، پس از وقوع انقلاب اسلامى و ورود افكار متفكران ايرانى به محافل عقيدتى تركيه و نقدهاى اين متفكران به التقاط، به سمت اسلامگرايان گرايش يافتند. جذب اين ماركسيستها، چنان قوى بود كه بعدها از تندروترين اسلامگرايان شدند؛ به طور كل مىتوان گفت كه جنبشهاى چپگرا پس از وقوع تحركات انقلابى و پس از انقلاب اسلامى در تركيه، با انحلال يا جذب در گروههاى اسلامگرا به حاشيه رانده شدند (پوربناب، 1379: 93-94).
3. انقلاب اسلامى و جنبشهاى ليبرال
با رشد اسلامگرايى در تركيه و به حاشيه رانده شدن چپگراها در فضاى فكرى اين كشور، نزاع اصلى ميان ليبرالها (سكولارها و لائيكها) شكل گرفت. آنچه به واسطه انقلاب اسلامى در اين ميان روى داد، افزايش نزاع ميان محافظان سكولاريسم و اسلامگرايى در تركيه بوده است. از آنجا كه انقلاب ايران "جدال با سكولاريسم" بوده و توانست بر آن غلبه يابد، اين امر روحيه مضاعفى به تركهاى اسلامگرا براى مبارزه با سكولاريسم داد. در انقلاب ايران، غرب به عنون اصلىترين "ضد" و "ديگر"(3) براى كشور تعريف شده بود، و اين مسئله به عنصر هويتبخش انقلابيون تبديل شده بود. بنابراين تقسيم شدن تركيه به دو جبهه ليبرال و اسلامگرا، از جمله موضوعات ديگرى است كه تحت تاثير فضاى گفتمانى ايجاد شده توسط انقلاب اسلامى به وقوع پيوست. افزايش تحرك در ميان جنبشهاى ليبرال، براى مقابله با اسلامگرايى، نتيجه رشد اسلامگرايى در تركيه است.
4. انقلاب اسلامى و جنبش دانشجويى
جنبش دانشجويى نيز از ديگر جنبشهايى است كه در جريان وقوع انقلاب اسلامى، به شدت متحول گرديد. "نورالدين شيرين" از فعالان عرصه فرهنگى و دانشجويى، تاثيرات انقلاب بر جنبش دانشجويى را چنين توصيف مىكند:
پيروزى انقلاب اسلامى، روح اميد و نشاط را در ميان مسلمانان تركيه، به ويژه آنان كه با امپرياليست غرب در تقابل بودند، دميد. در سالهاى 80-1979 و در فضاى دانشجويى تركيه، اسلامگرايان براى ترويج فكر و انديشه اسلامى، تنها به ترجمه كتابهاى دكتر على شريعتى دسترسى داشتند و در كنار حركت انقلابى مردم ايران، آثار نويسندگان و انديشمندان ايرانى نيز تاثيرگذار بود. تا پيش از آن، دانشجويان مسلمان تركيه در مقابل ماركسيستها و غربگرايان حرفى براى گفتن نداشتند؛ دوم اينكه كتاب ولايت فقيه حضرت امام(ره) مسلمانان تركيه را بيدار كرد.(شيرين، 1387: 3).
قدرت گرفتن جنبش دانشجويى در تركيه، چنان ظهور و بروز يافت كه مخالفان اسلامگرايان، به مقابله با آن مجبور شدند. از جمله اقداماتى كه پس از وقوع انقلاب اسلامى در تركيه صورت گرفت، سوء قصد به جان "متين يوكسل"، رهبر جنبش دانشجويى تركيه، در 23 فوريه 1979 بود كه به شهادت وى منجر شد. اين امر از اهميت جنبش دانشجويى طى دوران انقلاب و پس از آن خبر مىداد. (شيرين، 1387)
از سويى ديگر، موضوع ديگرى كه موجب فعال شدن جنبش دانشجويى در تركيه، در دهههاى اخير گرديد، مسئله حجاب در مراكز آموزشى تركيه بود. بزرگترين اعتراضات دانشجويى تركيه عليه ممنوعيت حجاب، در سال 1378 برگزار شد كه در آن دانشجويان مسلمان، به همراه اوليا و گروههايى از مردم مسلمان تركيه، مسير 46 كيلومترى اسلامبول - آنكارا را راهپيمايى كردند. دانشجويان در اين تظاهرات، اقدامات پليسى و سياستهاى بازدارنده دولت عليه حجاب را محكوم كرده، از مجامع بينالمللى براى بهبود وضعيت خود و آزادى عمل در پوشش استمداد كردند(جمهورىاسلامى، 1387). به ديگر بيان، جنبش دانشجويى از حجاب به عنوان نماد مخالفت با نظام لائيك استفاده كرد. بنابراين مىتوان گفت، الگوهاى رفتارى جنبش دانشجويى، تحت تاثير انقلاب اسلامى تغيير يافته و غالب فعاليتهاى آنها در چارچوب اسلامگرايى سياسى بازتعريف شد.
4. انقلاب اسلامى و كردهاى تركيه
پس از سقوط عثمانى و اشغال خاك تركيه توسط نيروهاى متفقين و نيز پس از پايان جنگ آزاديبخش ملى، بر اساس قرارداد "لوزان" و بنا به توافق و اعلام نظر صريح متفقين (انگليس، فرانسه، ايتاليا و يونان)، "جمهورى تركيه"، بر مبناى شوونيسم و "تركگرايى " كه يكى از اصول ششگانه كماليسم (آتاتورك) است، تاسيس گرديد. پس از تاسيس جمهورى تركيه در سال 1923، اكراد تركيه كه مردمى مذهبى بودند، براى مقابله با دينزدايى كماليستى (لائيسم) و مبارزه با انكار هويت ملى اكراد، به رهبرى "شيخ سعيد"، قيام مذهبى اسلامى خود را آغاز كرده و در صدد تشكيل حكومت اسلامى و تاسيس دوباره برابرى نژادى و مليتها در اين كشور برآمدند.(4) قيام شيخ سعيد توسط حكومت مصطفى كمال؟ به اتهام ارتجاعى بودن و نژادپرستى كردى (كردگرايى)، به شدت سركوب گرديد. طى اواخر دهه 1960 و اوايل دهه 1970، فعاليت نهضتهاى چپگراى اكراد تركيه آغاز شد. اين بار "نيروهاى جنگِ ويژه" لائيكها، به درون تشكلهاى چپگرا نفوذ كرده، آنها را به انشعابات متعددى دچار نموده و به جنگ ميان گروههاى كرد دامن زده و آنها را متلاشى كردند. پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، يك نهضت اسلامى كرد، بار ديگر در تركيه جان گرفت(نيك باف اقدم،1387: 5).
به ديگر بيان، از جمله موضوعات مهمى كه در باب تاثيرات انقلاب اسلامى تركيه قابل بررسى است، مسئله كردهاىتركيه است. كردهاى تركيه از جمله گروهها و جنبشهاى سياسى اجتماعىاند كه به شدت از انقلاب اسلامىمتاثر شده و موجب شدند تا جامعه تركيه، با بحران مواجه گردد؛ زيرا با وقوع انقلاب در ايران، جنبش كردها، جنبه مبارزاتى به خود گرفت. بسيارى گروههاى معارضِ كرد در تركيه، با ايران رابطه خوبى داشتند و در دفاع از انقلاب اسلامى، نشرياتى را هم چاپ مىكردند. با نزديك شدن به دهه 90، به اذعان همه پژوهشگران عرصه سياسى تركيه، يكى از مهمترين دلايل كودتاى 12 سپتامبر 1980 كه به كودتاى ژنرالها موسوم شد، تحركات مربوط به كردها است. براى كودتاى ژنرالها سه دليل عمده ذكر شده است: نخست گسترش ناآرامىها بر اثر درگيرى ماركسيستها و ملىگرايان افراطى، و گسترش آن به شهرهاى ديگر؛ دوم احياى ناسيوناليسم كرد؛ سوم و بحران اقتصادى موجود در تركيه كه تا اندازهاى ناشى از انقلاب اسلامى بوده است (پوربناب، 1379).
به نظر اولسون، يكى از دلايل عمده كودتا اين بود كه ژنرالها از ائتلاف ميان گروههاى ترك چپگرا با كردهاى ناسيوناليست، براى به دست گرفتن قدرت وحشت داشتند(اولسون، 1998: 29). از سويى ديگر، علويان كردى كه گرايشات سوسياليستى داشتند، پس از انقلاب اسلامىدر دهههاى 80 و 90 به سمت تحكيم گرايشهاى علوى خود روىآوردند و از گرايشهاى چپ فاصله گرفتند. (2000:8 ,Erman and Goker)
5. انقلاب اسلامى و جريانهاى روشنفكرى تركيه
از جلمه بخشهايى از جوامع كه مىتواند شاخص، مهمى براى شناخت تغييرات باشد، وضعيت جريانات روشنفكرى و نيز روشنفكران جامعه است تمايلات، جهتگيرىها، مباحثات و مناظرات ميان روشنفكران، غلبه سبك خاصى از روشنفكرى و مسائلى از اين دست، مىتواند در به دست آوردن وضعيت جامعه يارىگر ما باشد، زيرا روشنفكران همواره نخستين كسانىاند كه با جذب و يا دفع دغدغههايى جديد موجود در جامعه، جايگاه جامعه را در آينده تعيين مىكنند؛ به عبارت ديگر از آنجا كه روشنفكران همواره پيشگامان شناخت تحولات و رخدادهاى محيطهايى پيرامونى به شمار مىروند و بيش از ديگران، از آن تاثير مىپذيرند؛ بررسى وضعيت روشنفكران پيش و پس از انقلاب اسلامى، و تاثيرپذيرى و يا عدم تاثيرپذيرى اين بخش از جامعه، از انقلاب اسلامى ايران، مىتواند عنصر و مولفه مهمى در بررسى تاثيرات انقلاب اسلامى بر جامعه تركيه به شمار آيد؛ اگر چه انقلاب اسلامى به اعتراف جمع كثيرى از انديشمندان داخلى و بينالمللى، موجب احياى اسلامگرايى سياسى گرديد؛ اما تاثيرى را كه انقلاب اسلامى مىتوانست به صورت غير مستقيم بر اين جريانات داشته باشد، مىتوان در قالبِ اصلى كلى بيان كرد كه آن را "جدال با سكولاريسم" مىناميم، به عبارت ديگر، هنگام بررسى تاثيرات انقلاب اسلامى بر بخشهاى مختلفِ يك جامعه، بايد به احياى اسلامگرايى سياسى و نيز مسئله "جدال با سكولاريسم" توجه كرد. به عبارت ديگر، ظهور جريانهاى اسلامگرا را بهصورت كل، يا جريانهاى اسلامگرايى كه جدال با سكولاريسم را سرلوحه كارخود قرار دادند، مقارن يا پس از انقلاب اسلامى، مىتوان به نوعى به تاثيرات ارادى و اتوماتيك انقلاب بر اين جريانها تعبير كرد.
از سويى ديگر، در بررسى جريان روشنفكرى تركيه با سه جريان عمده مواجه مىشويم؛ دو جريان آن، يعنىجريانهاى روشنفكرى ليبرالى و روشنفكرى ماركسيستى، در بيرون جامعه تركيه ريشه دارند؛ اما جريان سوم كه به روشنفكرى اسلامى موسوم است، در باورها، سنتها و اعتقادات بومى تركيه ريشه دارد.
ظهور نسل جديد روشنفكران(روشنفكران مسلمان)
تا پيش از دهه 70 ميلادى، افزون بر روشنفكران ليبرال، معمولا نوانديشان و روشنفكرانِ جامعه تركيه را افرادى با تفكر چپ و معتقد به سوسياليسم، اعم از نوع اروپايى و روسى آن تشكيل مىدادند؛ در حقيقت دهه 70م دورانى بود كه روشنفكرانِ مسلمان و سوسياليست، به يك اندازه نفوذ داشتند. تا اينكه از اوايل دهه 80م، عناصر اسلامى به نحو فعالى، وارد عرصههاى مختلف سياسى، اجتماعى و فرهنگى كشور شدند و مباحثهها و مناظرههاى آنها با ليبرالها و ماركسيستها، توجه بسيارى را به خود جلب كرد، از اينرو عرصه روشنفكرى تركيه، عمدتا در دهه 80م، شاهد تفكرهاى اسلامى نوگرا بوده است(زارع، 1383: 36-38).
در بررسى دلايل رشد محافل و انديشههاى روشنفكرى در تركيه، مىتوان به علل مختلفى اشاره كرد. اگرچه تحولات مربوط به اتحاديه جماهير شوروى، موجب به حاشيه راندهشدن روشنفكران چپ و ماركسيست در تركيه شده بود؛ اما اين مسئله، به تنهايى نمىتوانست علت تامهاى براى افزايش روشنفكران اسلامى باشد، زيرا مهمترين محافل روشنفكرى رقيب براى انديشههاى ماركسيستى را محافل روشنفكرى وابسته به غرب تشكيل مىدادند كه تحت تاثير انديشههاى ليبراليستى بودند؛ با اين همه، شاهد رشد چشمگير روشنفكرى دينى در تركيه هستيم.
مهمترين عاملى كه مىتوان براى اين امر بيان كرد، وقوع تحولات سياسى اجتماعى ايران است كه بر مبناى اسلامگرايى سياسىو رشد قابل توجه روشنفكرى دينى در ايران به وقوع پيوست. براى دستيابى به اين امر، كنكاش در ويژگىهاى اسلامِ تركيه و نيز گونهشناسى روشنكفرانِ دينيِ تركيه، ما را به اين امر رهنمون مىسازد.
اسلام در عثمانى، با تصوف ايرانى آميخته بود و افكار بزرگان و مشايخ صوفيه ايران، همچون جلال الدين مولوى، و حاج بكتاش ولى نيشابورى در عثمانى، فرقههاى بزرگى را به وجود آورد كه البته در سياست و حكومت، جايگاه ويژهاى داشتند. تاثير تحولات اسلامگرايانه انقلاب اسلامى بر مباحث روشنفكرىِ اسلامىِ تركيه، امرى انكار ناشدنى است. همانطور كه اشاره شد، اين تحولات در سه نحله قابل شناسايى است؛ روشنفكران ليبرال، روشنفكران ماركسيست، و روشنفكران مسلمان كه با وقوع انقلاب اسلامى و آشنايى مسلمانان ترك با انديشههاى رهبران انقلاب ايران متولد گرديد.
تولد روشنفكران مسلمان موجب افول دو نحله روشنفكرى ديگر گرديد؛ البته روشنفكران ماركسيست، پس از فروپاشى شوروى، به بحران هويتى دچار شدند و همين امر در سراسر جهان و به خصوص كشورهاى خاورميانه، آنها را منزوى ساخت، زيرا سقوط سياسى، بقاى تئوريك ايدئولوژى ماركسيستى را به شدت تحت تاثير قرار داد. مهمترين مولفه روشنفكرى اسلامى در دهههاى 70 و 80 ميلادى، تعارض و تضاد با غرب، و به عبارت ديگر، با روشنفكرى ليبرالى است (زارع،1383: 38)، زيرا پس از آنكه حكومت لائيك تركيه نتوانست، جايگزينى براى اسلام طرد شده از عرصه اجتماعى ارائه كند، جامعه تركيه به سمت نوعى بىهويتى اجتماعى حركت كرد، و همين امر، روشنفكران را بر آن داشت تا براى پاسخ به معضل بىهويتى جامعه، چارهاى بينديشند. پاسخى كه براى اين مسئله فراهم آمد، اسلامگرايى بود؛ البته اسلامگرايى به سبك و سياق خاص تركها كه امروزه از آن به "اسلام صوفى" ياد مىشود، و براين مسئله پاى مىفشارند كه اسلام با مفاهيم مدرنى همچون آزادى، مدرنيته، دمكراسى، آزادىعقيده و بيان و به طور كل، با شاخصههاى كلان مدرنيته تعارضى ندارد(اطهرى، 1390: 45).
در بررسى چگونگى رواج روشنفكرى دينى در برابر روشنفكرى لائيك و سكولارِ تركيه، مؤلفه ديگرى كه مىتوان از آن ياد كرد، مسئله رشد انتشارات دينى يا به عبارت ديگر، افزايش چشمگير ادبيات دينى در كشور تركيه است. تاثيرپذيرىِ روشنفكرانِ دينى ترك از روشنفكران ساير كشورهاى اسلامى طى چند دهه اخير قابل مشاهده است. دكتر على شريعتى و نيز سيد قطب، از جمله متفكران ساير كشورهاى اسلامى هستند كه مىتوان آنها را در شمار برجستهترين متفكران روشنفكران اسلامى دانست كه بر جريان روشنفكرى تركيه تأثير خاصى داشتند(زارع، 1383: 54)؛ به عبارت ديگر، اين دو متفكر با انديشههاى خاص توانستند، تاثيرِ قابل توجهى بر روشنفكران مسلمان تركيه بگذارند. اين مسئله را مىتوان از تيراژ بالاى ترجمة آثار دكتر شريعتى و سيد قطب در تركيه به دست آورد. آثار شريعتى هنوز هم از پرتيراژترين كتابهاى مربوط به عرصه روشنفكرى به شمار مىرود.
جمع بندى و نتيجه گيرى
انقلاب اسلامى توانست جنبشهاى سياسى اجتماعى موجود در جامعه تركيه را دچار تحول كند؛ به اين معنا كه بسيارى نحلهها، نظير علويان كه تا پيش از آن، در عرصههاى سياسى، هيچگونه تحركى نداشتند وارد فضاى سياسى جامعه شدند. از سويى ديگر، جنبشهايى كه به اسلامگرايى موصوف بودند، پس از انقلاب اسلامىجانى دوباره يافتند و حتى مسلمانان چپگرا نيز به سمت اسلام سياسى تمايل يافتند. اين تمايلات، نمودهايىدر فضاى اجتماعى داشته است. از جمله نقاط عطف انقلاب مىتوان، به جايگاه مسئله فلسطين در نظر مردم و رهبران انقلاب اسلامى اشاره داشت؛ به عبارت ديگر، اين مسئله مىتواند، يكى از مولفههاى مهم در بررسىبازتاب انقلاب اسلامى بر كشورى خاص باشد. چنانكه در خلال مباحث نشان داده شد، بخشهاى مختلف جامعه تركيه، تحت تاثير انديشههاى انقلابى ايران، مواضعى ضد اسراييلى اتخاذ كردهاند. اهميت يافتن روز قدس در ميان جنبشهاى اجتماعى تركيه، تشكيل انجمنهاى هوادار فلسطين، حركت كشتىهاى كمك رسانيِ آزادي از بندر تركيه، شعارهاى ضد اسراييلى در تظاهرات و تجمعات تركها، توجه به مسئله فلسطين در مطبوعات و رسانههاى تركيه، نگاه جنبشهاى مختلف اجتماعى و حتى احزاب به مسئله فلسطين و... از جمله نمونههايىاند كه مىتوان مدعى بود، تحت تاثير انقلاب اسلامى ايران و ايجاد روحيه ظلمستيزى در ميان مسلمانان ايجاد شده است؛ به ديگر بيان، انقلاب اسلامى موجب ايجاد نسل جديدى از روشنفكران با هويت اسلامى در تركيه گرديد.
پى نوشتها:
1. پژوهشگر گروه مطالعات اسلام و غرب، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى.
2. به عنوان مثال مىتوان به موارد زير اشاره كرد: در پى برگزارى موفقيت آميز كنفرانس بينالمللى حمايت از انقلاب فلسطين در تهران، در آذر ماه 1370 دولت تركيه يك كشتى را كه در اجاره ايران بود، در محدوده تنگه بسفر و داردانل توقيف كرد. از آنجا كه اين كشتى برخى سفارشهاى تسليحاتى جمهورى اسلامى از بلغارستان را حمل مىكرد، دولت تركيه ايران را به قاچاق سلاح براى گروههاى تروريستى متهم كرد و جو تبليغاتى شديدى در رسانهها عليه ايران به راه انداخته شد. در حالى كه تمامى مراحل قانونى حمل سلاح توسط كشتى انجام شده بود. اين قضيه در روابط دو كشور بحرانى را ايجاد كرد كه با رفع توقيف از كشتى و سفر تورگوت اوزال به ايران پايان يافت(زارع،1383: 309).
3. Other
4. اين قيام در سالهاى 1925 و 1926 با شعار "احياء شريعت و حقوق ملى اكراد" در استانهاى جنوب شرقى و منطقه كردستان تركيه آغاز گرديد. در اين قيام صدها نفر كرد مسلمان كشته شده و عشاير تبعيد گرديدند. شيخ سعيد نيز به همراه تعدادى از دوستانش دستگير و اعدام شد.